انگار این وبلاگ شده قبرستون روایط عاطفی من .
هر چند که این تنها رابطه عاطفی نصفه و نیمه من در اوج جوونیم بود.

رابطه عاطفی ای که بازم من طرف مقابل رو بیشتر دوست داشتم و اون به گه گاه گفتن جمله دوست دارم بسنده میکرد.
امروز اولین روزیه که دارم سعی میکنم به خودم بقبولونم که دیگه باید دل بکنم از این رابطه عاطفی.
رابطه ای که توش روزای خوش و ناخوش و قهر و آشتی زیاد بود. از بیرون رفتنای یواشکی من باهاش تو قزوین و تهران و سفر آخرم باهاش به همدان .
این رابطه از امروز باید دیگه نفس نکشه تا کم کم چهرش به رنگ زیبای کبود تبدیل بشه و از این دنیا بره. باید کم کم به فکر دفنش باشم .

بازم یادآوری خاطرات روزای شادم خاطره هایی که تو قزوین از کنارشون رد میشم .

یادگاری هایی که پیشم مونده، دو عدد گردنبند یک خودنویس تنها ارثیه بجا مونده از این رابطه برای منه .
خاطراتش رو از یه روز به بعد باید مرور نکنم

باید مدتی به بغضی که مهمون گلومه عادت کنم یا کم کم سردی روزگار رابطه رو از یادم ببره.

طبیعیه که دلم نمیخواد تموم شه. یه نگاه واقع بینانه اما این میون بهم گوشزد میکنه که باید به اختلافاتی که بینمون بود بیشتر نگاه کنم. ما اختلافاتمون عمیق بود اما هر دو چشممون رو بروش بسته بودیم.

مثلا اینکه اون دین دیگری داشت و خدا رو قبول داشت و امید به کمکش من اما از دین بریده ام و حتی خدا را عامل تمام گرفتاری هام میدونم. خدایی که برای من چنین سرنوشتی رو نوشته.

از همه مهمتر . من حاضر به زندگی باهاش بودم در کنار سختی ها ولی اون حتی تحمل سختی بدست آوردن من رو نداشت.

خانواده های ما متفاوت بودن. اما من حاضر بودم به این تفاوت وارد شم.

بازم این من بودم که اول از همه تقاضا کردم که باهام زندگی کنه :))))))

اشتباه من اینه که دنبال دوست داشتن دیگرانم و دلم میخواد کسی من رو دوست داشته باشه.

گویا باید منطقی باشم و ببینم که لیاقت دوست داشته شدن رو ندارم.

این رابطه همه چیزش فرق داشت. این اولین رابطه من بود که نفر دوم هم حضور فیزیکی و روحی کنار من داشت. اما ریشه های ضعیفی داشت.

اون دلش به رفتن از این مملکته. ولی من نه .

اون هدفش رفته و من خوشحالترین خواهم بود اگه به هدفش برسه و یه روز اقامت یه کشور خارجی رو تو دستش ببینم.

+محمد . کسی که من چیزهایی رو باهاش تجربه کردم که تو زندگی لازم داشتم

+محمد اسمی که هرگز یادم نمیره
- یه گوشه دیگه قلبم دارم قبر میکنم عمیق تر از قبلی ها. چون این رابطه خیلی فرق داشت.

- داره تو سرم تکرار میشه: دیگه تموم شد. همه چیز. هرگز اون نخواهد بود. رویاهایی که بافتی رو به باد بسپر و فراموش کن.دیگه نمومش کن. اون هرگز نمیاد و نیست. تو آینده مشترکی دیگه  باهاش نداری.نبودنش رو باور کن .

فعلا مغزم برای ادامه نوشتن یاری نمیکنه

اون فرهادی بود هژار از شهر فرهاد کوه کن (هژار یعنی غمگین)

رابطه ,باهاش ,دوست ,عاطفی ,زندگی ,بازم ,رابطه عاطفی ,دوست داشته منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

معرفی کالا فروشگاهی شبکه سازی پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان Oscarfr9 Posto آژانس دیجیتال مارکتینگ یاراپلاس jadenozc85 Netz حسین محبی خواه تجربیات شخصی دانلود مقاله، دانلود کتاب، دانلود رایگان کتاب